آترينآترين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

دختري از تبار خورشيد

پايان شير دهي

بالاخره بعد از دل دل كردنهاي فراوان و مشورت با اطرافيان در روز هفتم ارديبهشت يعني تقريبا دو ماه و يك هفته به دو سالگي مونده شير دهي رو قطع كردم . براي اينكار از صبر زرد استفاده كردم.وقتي تو اب حل كردم حتي بوش اونقدر تلخ بود كه گريم گرفت. بهش التماس كردم كه بيا خودت نخور كه من مجبور نشم اينكارو كنم ولي خب معلومه كه نميشد اونطوري بشه. خيلي رقيقشم كردم و فقط يكذره ماليدم به محل اونم فقط يه كم مزه كرد و بعد اشك تو چشاش جمع شد و بغضش تركيد اونطور كه دل ادم رو ريش ميكرد.التماس ميكرد كه بشورمش تا تميز شه.شايد اگر اطرافيانم نبودن چند بار بيخيال ميشدم ولي ديگه راهي بود كه بايد ميرفتم.استرس خودم خيلي بيشتر ازون بود مخصوصا شبا.بزرگترين مشكل وقتي بود كه...
19 ارديبهشت 1394

عزيزمي

امشب آترين زود خوابيده و به من اين فرصت رو داده كه به اينجا سر بزنم.البته امروز من موسسه بودم و حدس ميزنم اونقدر با مامان زري بازي كرده كه اينقدر خسته شده.دوباره به انگليسي علاقمند شده و سي ديها رو خوب نگاه ميكنه و تكرار ميكنه ميگه اي لاب يو.امبرلا و خيلي چيزاي ديگه.البته ازون طرف هم تركيش بخاطر اين اهنگاي تركي خوب پيشرفت كرده سكينه ناي ناي. توماني ات مني توت مني از چيزاييكه ميخونه.به عروسكاش ميگه جيگرم عسلم عزيزم ميگه بشين تو كالسكه ببرمت بيرون هوا بخوري.با رها خيلي مهربونه همين حرفارو به اونم ميزنه.چند شب پيش نصف شب بيدار شده دنبال ستاره تو اسمون ميگشت تا اخر شبخواب ستاره دار رو براش روشن كردم تا خوابش برده.22 بهمن رفته بوديم خونه عمه شيري...
5 اسفند 1393

ادامه شيرين زبوني

چند روز ديگه نوزده ماه آترين تموم ميشه.به سرعت در حال پيشرفت جسمي و فكريه.آزمايشهاش رو بردم به دكتر ابطحي نشون دادم.گفت اصلا مشكلي نيست و روي منحني رشده ولي هر زمان كه متوقف شد بايد شير مادر قطع بشه كه غذا بهتر بخوره.هفته پيش براي اولين بار ويروس گرفت البته خدا رو شكر زياد جدي نيست ولي خب تب و بيحالي اذيتش ميكنه و مرتب دنبال بهونه ميگرده و ميخواد بياد بغل.سعي ميكنم روزايي كه هستم حتما پارك ببرمش كه حوصلش سر نره.چند روز بود كه نرفته بود از ديشب خيلي كلافه بود امروز صبح با وجود باد بردمش پارك البته افتاب خوب بود .از وقتي برگشتيم لالا كرده.رقصش كلي پيشرفت كرده ديگه تنهايي ميرقصه و نميخواد بياد بغل.ولي تكرار فيلم تولدش همه رو كلافه كرده خودشم دي...
11 بهمن 1393

طوطي خوش زبون

خيلي كار دارم فردا هم از صبح تا بعد از ظهر بي وقفه كلاس دارم ولي ميترسم حرفام يتدم بره.اول اينكه امروز بالاخره در استانه يكسال و نيمگي بردم گوش اترين رو دكتر سوراخ كرد.البته خوشحالم كه اونقدر نبردم كه خودش اصرار ميكرد و همش گوشواره من و خالش رو نشون ميداد و ميگفت كه گوشواره ميخواد.صبح خدا رو شكر يه صبحانه خوبي خورد و بعدش ششال و كلاه كرديم و رفتيم داروخانه گوشواره طبي خريديم و رفتيم درمانگاه فكوري. اول كه دكتر و ديد نترسيد ولي هر بار كه اين شات رو ميزد دخترم گريه ميكرد و مامان ميكرد و دل منو ريش ميكرد.ولي بالاخره تموم شد و اومديم بيرون و رفتيم داروخانه داروهاش رو گرفتيم و بعنوان شيريني يه مرغ كوكي هم براش گرفتم و تقريبا يادش رفت.از ازمايشگاه...
4 دی 1393

هفده ماه ناز من

عزيزم حالا ديگه واقعا براي خودش خانمي شده.2 تا ديگه از بالا به دندونهاش اضافه شده يعني الان 10 تا دندون داره و البته 2 تا ديگه داره از پايين در مياره.هر چي ميگذره انگار وابستگيش به من بيشتر ميشه حتي گاهي پيش مامانم هم به سختي ميمونه.شيرين زبونيهاش كه حد نداره تقريبا همه كلمات رو تكرار ميكنه . به ماكاروني ميگه ماكي يا مثلا دوش ماهي كيك كليد .اسم دختر خالش رو ياد گرفته فقط با تشديد روي ه ميگه وها.وقتي خونه باشم باهاش مدام بازي ميكنم.تازگيها اليسا اليسا بازي ميكنيم كه خيلي دوست داره.يه بار خونه خالش رقصيده حالا ديگه هر روز دستهاشو تكون ميده ميگه نا ناي و به من ميگه ببل يعني بغل و بعد دوتايي ميرقصيم تا من از نفس بيفتم.اهنكهاي تركي رحيم شهرياري ر...
19 آذر 1393

شانزده ماهه من

عزيزم تا 5 روز ديگه شانزده ماهش تموم ميشه.حالا ديگه براي خودش خانمي شده.كلمات انگليسي و فارسي بيشتري ميگه مثلا happy bat hat كه خيلي برام جالبه كه شروع به گفتن لغات انتزاعي كرده.همينطور تو فارسي جملات يك كلمه ايي ميسازه مثلا تجايي يعند كجايي يا رفت اومد داد بيا .احساس استقلال بيشتري داره.اكثر لباسايي كه براش قبل از پاييز گرفتم كوچيك شده شك كردم كه لباسا اب رفتن يا هزار ماشاله بزرگ شده.اگه بزرگ شده كه فداي سرش كه اينا همش كوچيك بشن.همش دوست دارم براش لباس بگيرم اصلا خودمو فراموش كردم .دوست دارم مدل به مدل بپوشه حالا كي ورشكست بشم دست ازين كارا بردارم نميدونم.اگه وقت كنم دوست دارم از لباساش عكس بگيرم اينجا يادگاري بذارم.اينروزا خبر جديد اين...
12 آبان 1393

پانزده ماهگي

                  اين عكس درست تو ماهگرد پانزدهم گرفته شده.تا بلوزش رو درميارم كه عوض كنم در ميره نميتونم بعدي رو بپوشونم. حالا نميدونم تو زمستون چيكار كنم؟ اينم كلاه تابستوني پارسالشه كه از تو لباساي قديمي برداشته. اين عكس از دو لحاظ اهميت داره اول اينكه درست روز بعد اولين آرايشگاه رفتن آترينه. البته قبلا يه بار موهاش مرتب شده بود ولي آرايشگاه نرفته بود. اولش خيلي خوب بود و مشغول پرنده اي بود كه اونجا بود ولي يهدفعه شروع كرد ولي خب ميشد تحملش كرد.دوم اينكه اين اولين تيپ پاييزي خانمه كه حاضر شده بره براي مامانش كفش بگيره. سه تا عكس بالا ميزان علاقه...
16 مهر 1393

نازي

اين كلمه جديد آترين تو چهارده ونيم ماهگيه. اول از ناز كردن گلها و باباش شروع كرد حالا ديگه خودش رو و منو هم ناز ميكنه و با عشوه و با تمام احساس ميگه نازي.البته كلمات جديدش زياد شده مثل ماني خاله آقا و ايين يعني افشين آيين يعني آترين و چيزاي ديگه كه منظورش رسونده ميشه ولي ناقص ميگه.تا حالا 4 جلسه رفته سر كلاسهاي موسسه ارديبهشت.خودش خيلي دوست داره. با وسايلش بازي ميكنه .عاشق استخر توپه. خاله ستاره رو هم دوست داره.اول كلاس شعر ميخونه براشون كه البته اينا سرشون به كار خودشون گرمه.بعئ يه شعر سلام ميخونه كه آترين خيلي دوسش داره حتي تا حالا چند دفعه تونستم تو ماشين تو كل راه با اين شعر سر گرمش كنم.بعد يك كتاب ميخونه كه معمولا آترين بهش گوش ميده و د...
2 مهر 1393